سلام خسته نباشید خیلی مشکلات زیاده نمیدونم چطور مطرح کنم تیر ماه سال گذشته بود که با خانواده شوهر و برادر شوهر و خانمش رفتیم پارک بعد از پارک به گفته پدر شوهرم برادر شوهرم تا ساعت 1/5 2 شب به پدر شوهرم غر میزنه که چرا زن فلانی(من)داره زندگیمونو خراب میکنه چی از منو زنم میخواد و....فرداش پدر شوهرم به شوهرم میگه شوهرم اومد سمت من حمله ور شد البته منم باید صبوری میکردم تا بینیم قضیه واقعا چیه ولی خب من گفتم دروغ میگه شوهرم فکر کرده بود من تو پارک با جاریم حرف زدم در صورتی که یک کلمه هم حرف نزدیم خلاصه انگار گفته بود بداموزی اینترنتی به زنش دادم گوشیم هم شکسته شد و...بعد معلوم شد عقده های قبلا بوده که همش هم الکی بوده تو پارک از شوهرم عصبانی شده بودند من فکر میکنم خانمش بهش گفته من وظیفه ندارم کار کنم از چشم من دیده البته من تا حالا همچین حرفی نزدم که زن نباید کار کنه ولی از حقوق زن زیاد پدر شوهرم وقتی فهمید الکی بوده خیلی عصبانی شد اما مشکل از اینجا شد که من به خواهرم گفتم برادرم فهمید زنگ زد به برادر شوهرم من نمیدونم چی گفت اما پدر شوهرم و مادرشوهرم خیلی عصبانی شدند گفتن خیلی توهین کرده و به پسرمون تهمت زده تهدید به مرگ کرده تو به ما تهمت زدی گفتی اون تو رو اذیت میکنه و... برادرم به من زنگ زد گفت شماره برادر شوهرت رو بده گفتم ندارم فهمیدم میخواد زنگ بزنه گفتم اصلا زنگ نزن بعد پدرم از فامیلشون که با پدرم دوسته شمارشو گرفت و...الان 7 8 ماه گذشته شوهرم همش میگه اینم خانواده ان تو داری کسی حق نداره خونمون بیاد تا کسی به من زنگ میزنه داغ دلش تازه میشه شروع میکنه غر زدن عروسی برادر دیگ، و خواهرم هم نگذاشت برم شهر دیگری اند خانواده ام حتی پدر و مادرمو نزاشت دعوت کنم خیلی لجبازه تو دعوا مادر و پدر خودش هم به من توهین کردن مادرش به جاریم گفت زبون درازن باباش گفت احمق بیشعور چرا رفتی گفتی دیگه حق نداری اینترنت کار کنی! و..اما من رفت و امدم رو قطع نکردم اما شوهرم قطع کرده ایا راه حلی هست در ضمن 6 ساله ازدواج کردیم من الان فرزند 3 رو 6 ماهه باردارم من دوس دارم جدا شم از شهر دیگه ای اومدم دزسم رو به خاطر ازدواج رها کردم اینقدر هم بی پولو تنبلن تنهایی هم نمیزاره جایی برم هم خودش هم باباش با مادزش با ادم مثل زن بدکاره رفتار میکنن